اینم دو داستان جالب و خواندنی


برو بچه های . . . . . . . . . . . . . . . . . . . (جدی نگیرید)

این اولین داستان..................

یک بنده خدایی ، کناراقیانوس قدم می زد،وزیر لب دعایی راهم زمزمه میکرد .

نگاهى به آسمان
آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت:

خدایا ! میشه تنها آرزوى مرا بر آورده کنى؟

ناگاه، ابرى سیاه، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت

و در هیاهوى رعد و برق، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید

که میگفت: چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من؟

مرد، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت:

ای خدای کریم از تو می‌خواهم جاده‌ای بین کالیفرنیا و هاوایی

بسازی تا هر وفت دلم خواست در این جاده رانندگی کنم!! از

جانب خدای متعال ندا آمدکه:

ای بنده‌ی من! من ترا بخاطر وفاداری‌ات بسیاردوست

می‌دارم و می‌توانم خواهش تو را برآورده کنم اما هیچ میدانی

انجام تقاضای تو چقدر دشوار است؟هیچ میدانی ‌که باید ته

اقیانوس آرام را آسفالت کنم؟ هیچ میدانی چقدر آهن و سیمان

و فولاد باید مصرف شود؟ من همه‌ای اینها را می‌توانم انجام

بدهم! اما آیا نمی‌توانی آرزوی دیگری بکنی؟

مرد، مدتى به فکر فرو رفت، آنگاه گفت:

اى خداى من! من از کار زنان سر در نمى آورم! میشود بمن

بفهمانى که زنان چرا مى گریند ؟ میشود به من بفهمانى

احساس درونى شان چیست؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که

چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟

صدایی از جانب باریتعالى آمد که:

ای بنده من! آن جاده‌ای را که خواسته‌ای، دو بانده باشد یا چهار بانده!!؟؟

اینم دومین داستان...................
یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه .
                     
                 بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه .

ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.

وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان ، رانندهء مرد بر میگرده میگه:

- آه چه جالب شما زن هستید!…. ببینید چه بروز ماشینامون اومده !همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم …. !این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که

اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم …!

زن با هیجان پاسخ میگه:

- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه !

بعد اون مرد زيبا ادامه می ده و می گه :

- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملا داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه .مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این

تصادف خوش یمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگیریم !

و بعد مرد زيبا با لوندي بطری رو به زن میده .

زن سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حاليكه زير چشمي اندام مرد زيبا رو ديد مي زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو

می نوشه و بطری رو برمی گردونه به مرد .

مرد درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به زن.

زن می گه شما نمی نوشید؟!

مرد لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب می گه :

- نه عزيزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشيم !!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






†ɢα'§ : <-TagName->
یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, 10:14 |- nashenas -|


ϰ-†нêmê§